کودکان کار و خیابان : سرنوشت ناگزیر یا تبعیض آشکار ؟
|
|
داستان کودکان کار و خیابان داستانی ادامه دار است که هر چقدر هم به آن بپردازی نه کهنه می شود و نه از شدت رنج و اندوه حاکم بر آن کاسته خواهد شد . جز این هم نمی تواند باشد چون واقعه اجتماعی و اخلاقی را نمی توان یافت که به اندازه این بی عدالتی بر ارکان یک جامعه تاثیر گذار باشد . فساد ، فحشا ، انحطاط اخلاقی و اجتماعی به همان میزان که تاثیر از بالا به پایین دارد به همان اندازه هم می تواند از پایین به بالا اثرگذار باشد : در مورد کودکان نیز این چنین است اما با یک تاثیر بیشتر : اگر بنا باشد شرایط جامعه ای بهبود یابد امیدی به این بهبود از بالا به پایین نیست . مگر چند نفر را مثل گاندی و نهرو و آتاتورک یا امیرکبیر را در تاریخ می توان یافت که جامعه رو به انحطاط یا اضمحلال خودشان را نجات داده اند؟ چنین به نظر می رسد وقتی حکام و یا سیاستمداران کشوری نخواهند سرنوشت کشورشان تغییر کند یکی از بهترین گزینه های پیش رویشان جلوگیری از توسعه فرهنگی است ، توسعه ای که از پایین به بالا اتفاق می افتد و تربیت و آموزش کودکان اولین گام در توسعه یافتگی فرهنگی به شمار می آید .
حدود پنج سال پیش مرکز پژوهش های مجلس تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را در ایران چهار میلیون نفر اعلام کرد. این آمار دولتی در برگیرنده تمام ابعاد چنین فاجعه ای نیست چرا که به آمارهای عدم ادامه تحصیل توسط کودکان بر اثر فشارهای اقتصادی و فرهنگی متکی بوده و کودکانی را که از همان ابتدا حق تحصیل از ایشان سلب شده را در بر نمی گیرد.
آمار گذشته را به ذهن بسپارید : چهار میلیون کودک بازمانده از تحصیل .
حالا باز به یک آمار دولتی توجه فرمایید در طول چهار سال گذشته هر سال به صورت میانگین یک میلیون نفر از تحصیل باز مانده اند !
یعنی ما در حدود هشت میلیون نفر از جمعیت هشتاد میلیون نفری کشورمان از هر ده نفر ساکن کشور و از هر پنج نفر افرادی که در سن تحصیل قرار دارند یک نفر از تحصیل باز مانده است ! توجه بفرمایید این در حالی است که آمار کودکان خیابانی جمع آوری نشده است تا این فاجعه آماری را به یک فاجعه اجتماعی تبدیل کند. تناقض ها و اختلاف های آماری بسیار بیشتر از این است . آمارهای غیر دولتی ارقام بالاتری را نشان می دهند و این موضوع بر شدت فاجعه می افزاید .
حال اگر به این دو آمار کودکانی را که به اجبار والدین شان در ایامی از سال در خیابان ها و یا کارگاه های غیر رسمی به کار گرفته می شوند - کودکان مهاجر افغانی و کودکان پناهجو را که البته هیچ آماری از آن ها موجود نیست و کودکانی را بیفزاییم که به سن تحصیل نرسیده اند اما در مزارع ، کوره پز خانه ها ، قالی بافی ها ، تولیدی های کوچک کار می کنند و یا حتی اجاره داده می شوند تا در اختیار کار فرمایانی در کارگاه های خصوصی قرار بگیرند و به هر کاری تن بدهند می بینید که چه سرنوشت دردناکی در انتظار فردای نوجوان ها و جوان های این کشور است . حالا باز هم همان پرسش قبلی را به نحو دیگری و به شکل متفاوتی تکرار می کنم : چرا هیچ کس ؟ ... هیچ مسوول یا سیاستمدار یا قانون گذار یا دولتمردی به این موضوع کوچکترین توجهی ندارد ؟ صفحه قبل را بار دیگر بخوانید آیا می توانید جز آن دلیل دلیلی دیگر را بیابید ؟ اگر توانستید برای من هم بنویسید تا بدانم ... در انتظارم .
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان:
|
سه شنبه 12 آبان 1394برچسب:,
|
|
|
|
|